Friday, November 16, 2007

Thought Cancer

الان کلی مطلب مختلف توی ذهنمه نمی دونم کدومش رو بنویسم. آهان این بهتره:

توی این دو ماه و 3 روزی که اینجام یه چیزایی در مورد خودم کشف کردم.

نه اینو نمی خواستم بنویسم که، منظورم این بود که یکی از عجایب زندگی تنها در اینجا اینه که زمان خیلی زود می گذره ولی خیلی خوش نمی گذره. یعنی کلاً که خوش نمی گذره ولی نمی دونم چرا اینقدر سریع می گذره. بازده کاریم به نظرم کم شده، شاید هم یک سری کارای روتین که قبلاً نمی کردم مثل همون کارای خونه و خرید و این چیزا باعث شده که یک دفعه زمان زود بگذره. مثلاً همیشه قبل از تعطیلات آخر هفته می گم که به به کلی درس بخونم این 2 روز رو، بعد که تموم میشه می بینم به اندازه یه نصف روز بازده داشته، بقیش صرف کارای دیگه شده.

یه مورد دیگه هم اینه که آدم زیاد با خودش فکر می کنه، یعنی می شینی با خودت رسماً حرف می زنی، بعد می بینی ای بابا نیم ساعته با خودت داری ور می زنی . یه وقتا حس می کنم الان سرطان فکر می گیرم .

اینقدر هم که درس و مشق داریم که آدم بخواد بره خوش بگذرونه کوفتش میشه. یعنی من که همیشه اینجوری بودم، وقتی درس داشتم هر جا می رفتم باز فکرم مشغول این درسه بود به جای اینکه حال کنم عذاب وجدان می گرفتم.

خوب من برم یه برنامه بریزم برای این 2 روز ببینم چقدرش به موقع اجرا میشه.

No comments: