Friday, November 2, 2007

Cooking

از جمله فواید غربت نشینی آن هم به صورت مجرد، اینه که بالاخره مجبور می شی یک سری از اعضای مبارک رو هم بیاری و خودت آشپزی کنی. مقاومت هم فایده نداره هر چقدر هم بری غذای بیرون بخوری غذای نیمه آماده بگیری و گرم کنی و این جور کارها، آخرش باید کارایی رو بکنی که اگه خونه پدر جان بودی عمراً فکرش هم نمی کردی.
در همین راستا بنده بالاخره در هفته گذشته بدون پیشبند شروع کردم به پخت و پز، اول با زرشک پلو با مرغ شروع کردم که بد هم نشد جای همگی خالی خوردیم. تازه این دختره امریکایی پررو که این هم مثل اون بوش شیطان بزرگ هست و یه موقع در مورد شیطونیاش می نویسم اومده میگه اوه بالاخره تو هم آشپزی کردی، حالا خودش اصلاً تا حالا ماکارونی هم نپخته ها چه برسه به خودش
من خیلی کنجکاوم ببینم این چینیه چی می خوره، تا حالا که چیز بی ربطی نخورده ، مثل آدمیزاده همه چیش ولی می گن اینا گربه و این چیزا هم می خورن، ولی من که ندیدم هنوز
غذایی که هممون درش متفق الشکم هستیم هم پاستا و ماکارونی و خلاصه این کوفت و زهرمارای ایتالیایی هستش که بیشترین مصرف رو داره ، البته یادم نمیاد اون پاکستانیه خورده باشه، این مردک پاکستانی هم مثل هندیها عاشق غذای تنده و البته از همه هم بیشتر آشپزی می کنه
از بحث اصلی دور نشیم، خلاصه این آشپزی و کارای خونه هم یه تجربه جالب بود که امیدوارم خیلی طولانی نشه چون به گروه خونیم نمی خوره، ضمناً تازگیها مثل این خانمها که می شینن با هم حرفای آشپزخونه ایی می زنن من و رفیقم هم که اونم مثل خودم مفرداً مجرداً داره زندگی می کنه ، با هم از این حرفا زدیم و از غذا پختن هم می گفتیم که البته فوراً به خودمون اومدیم و به حرفای مردونه ادامه دادیم. همش تقصیر این مردمه که زناشون رو ندادن به ما، این شد آخر و عاقبت ما
تازه خوبش این آشپزیه، شستن دستشویی و حموم و جارو کردن اتاق و اتو کردن لباس و .... ولی همه اینا باعث شده که خیلی احساس دلتنگی و دپقسیون نکنم ، ضمناً خیلی هم کار سختی نیست که خانوما اینقدر منت می ذارن سر بقیه

بی ربط: اینقدر حال کردم وقتی اون بالا گفتم کوفت و زهرمار برای همین اینجا تکرارش کردم، اینم از اون چیزاس که باید باشین جای من تا بفهمین ربطی هم به بی ادب و با ادب بودن نداره

No comments: