Sunday, July 20, 2008

7 Weeks to Go

خوب داره به آخراش نزدیک میشه ولی من که می دونم یک دهنی از من سرویس بشه این 6-7 هفته . هرچی ما عین آدمهای متمدن اومدیم برنامه ریزی کردیم که خوب تا آخر جولای پروژه رو تموم می کنیم و کل آگوست رو هم داریم برای نوشتن تز ، آقایان سوپروایزران زدن توحالمون و چی شد؟ چون که می خوان تشریف ببرن مسافرت و اون موقع که باید طرح اولیه تز رو تصحیح کنند نیستند بنده به جای 25 آکوست باید 10 آکوست طرح رو تحویلشون بدم ، یعنی همین الان هم عقبم از برنامه و بماند که خوب پروژه هنوز تموم نشده و نتیجه نهایی هنوز معلوم نیست که چی بشه. این اچ پی ال سی هم اگه قر در نیاره و اذیت نکنه تا خود آخر جولای کار عملی دارم. کارای دیگه مثل دنبال کار و بورس دکتری و .. گشتن هم خودش کلی وقت می خواد و اونوقته که یا من باید دوتا بشم یا شبانه روز دو برابر بشه یا من دیگه نمی دونم

Tuesday, July 15, 2008

Arian Band

این گروه آریان هم با اینکه هر شونصد سال یکبار آلبوم میده بیرون ولی تم و مدل آهنگای جدیدش هم من رو یاد همون آلبوم اولشون می ندازه که کلی هم باهاش خاطره گروهی داریم
امشب یه نمه دلم باز هوای قدیم و بر و بچ و اینها رو کرد ، آریان رو گذاشتم و رفتم سراغ فولدر عکسهای قدیمی. داشتم فکر می کردم که چقدر خوش می گذشت و حیف که دیگه اون روزها بر نمی گرده بعدش یهو می دونی به چه نتیجه ای رسیدم؟ اینکه الان خوش بگذرونم که فردا معلوم نیست چی بشه ، پس بهتره حالشو ببریم خداییش خسته شدم از بس که فکر آینده رو کردم بذار حالمون رو بکنیم

Saturday, July 5, 2008

Testosterone

الان از اون وقتاست که قاطی کردم و نمی دونم چی درسته و چی به چیه و چی می خواد بشه ودرونم یه جنگ تموم عیار بین منطق و احساسات و اعتقادات و واقعیات و ایده آلها و اینهاست. از عوارض جانبی این جنگ یکی اینه که حوصله هیچکار جدی رو ندارم، بعدیش هم اینه که با توجه به افزایش میزان تستوسترون خون، سرعت ریزش مو هم بالا میره. فقط من نفهمیدم قاطی کردن و بی حوصلگی و اینها چرا فوری میره سراغ این هورمون بی ناموس

Thursday, July 3, 2008

Kind of Dirty Post

اینجوری نمیشه که، کمبود وقت مزمن دارم شدید، این پروژه هم عین این زن دهاتیا که همینطوری در حال زایمانن، داره چندقلو میزائه و به این زودیا تموم بشو نیست. حالا خوبه فقط مَستره . این سوپروایزر خان هم که هرچی ما بهش نتیجه توپ نشون می دیم اولش کلی تعریف می کنه بعد دو سه تا ضد حال می زنه مردک سیبیلوی هندی
آخ این همکلاسیهای خوشگل من سوژه شدن توی فیس بوک، بر و بچ همینطور اومدن کامنت گذاشتن و مراتب همدردی خودشون رو به من ابلاغ کردن و خیلی هم خوشحالن که فارسی نوشتن و اونا نمی تونن بخونن. خبر ندارن که یکی از همکلاسیا ایرانیه، بقیه هندیها هم یه بار اومدن گفتن چرا دوستات فارسی کامنت می دن ما نمی فهمیم چی می نویسن من هم گفتم شما خودش رو ناراحت نکن ما یه رسمی د اریم هر هفته زیر عکسهای هم مهمونی می گیریم این دفعه نوبت من شده حرفامون ربطی به عکس نداره
من پروژه رو تموم نکنم ولی باید به این هندیا حالی کنم که آروغ زدن خیلی کار زشتیه اونم بلند و سر میز نهار، دیروز دیگه برگشتم به یارو گفتم بابا جان می تونی یه کم به خودت فشار بیاری اینو ذرتی ندی بیرونا، بعدش جواب داد که نه خوب اونوقت از یه جای دیگه در میاد. گفتم که ای بابا تو چه لوله کشیت خوب کار می کنه ها ولی خوب اشکال نداره من یه سوراخ دیگه بلدم که مشکل اون سوراخای دیگه رو نداره اونم بینی مبارکته و بعد اداش رو دراوردم که فهمید چیکار کنه ولی فکر نمی کنم بهش امیدی باشه
خوب حسابی حالتون به هم خورد ولی خوب این هم یه خاطره آروغی بود. یهلونی...یه یه یه