حرف این رفیق تپل شد ، این هم انگار قراره دوماد شه تا تابستون و این یکی دوست دخترش از فیلتر مادر جان به سلامت عبور کرد. حالا این دو تا رو من آشنا کردم با هم 2-3 سال پیش اینجوری که ما با یه دختره آشنا شدیم و از اونجا که مهیار همیشه جویای احوال دوستای دوست دخترای من بود و دختره هم یه دوستی داشت که تازه کات کرده بود یه بار که رفتیم بیرون اینها رو هم گفتیم بیان هم رو ببینن و اینجوری شد که من با اون دختره کارم به 1 ماه نکشید ولی اینها گویا کارشون خیلی درست بوده. خلاصه به هم هم میان، بهش می گم بچتون یه چیزی میشه در حد رضازاده ، آقا بدش میاد خوب راست می گم دیگه
خبر بعدی اینکه با این موهاک (هم کلاسی پارسال و هم خونه امسال) یه چندتا از این بچه های پارسال رو دعوت کردیم شام خونمون و خلاصه یه چندتایی اومدن و بنده سفره چیدم در حد تیم ملی: زرشک پلو با مرغ و شوید پلو و یه کاری مرغ به اسم جلفرزی به اضافه بقیه مخلفات. موهاک هم یه چیزی درست کرد که شبیه یه سوپ تند پر از نخود بود ولی خوشمزه بود. خلاصه اینجا هیچی نشدیم آشپز شدیم گویا
آهان این وسطها یه اینترویو رفتم و در حد 15 دقیقه یارو همینطور از ما در مورد پروژه هامون سوال پرسید و ما هم مثل بلبل جواب دادیم و آخرش هم پرسید که تو کلاس شاگرد چندم بودی ... آخه این هم شد سوال؟ خب نمی خوای استخدام کنی بگو نمی خوام چرا سوال نامربوط می پرسی؟ خلاصه فعلاً که اینجا همه چی تق و لقه تا ببینیم سال جدید خبری میشه یا نه
روز کریسمس هم که در خانه خسبیدیم و باکسینگ دی هم به کوری چشم همه مغازه فروشها نرفتیم شاپینگ. این ملت دیوانه از نصف شب رفتن جلوی مغازه ها صف گرفتن که باز شه برن جنس ارزون بخرن من هم که از این حوصله ها ندارم. حالا ببینیم شب سال نو چکار می کنیم. پارسال که نتونستم برم ولی امسال می خوام برم این آتش بازی کنار بیگ بن و لندن آی رو ببینم اگه بطلبه
خوب فکر کنم جبران همه غیبتهای اخیر شد ، فعلاً