اینجوری نمیشه که، کمبود وقت مزمن دارم شدید، این پروژه هم عین این زن دهاتیا که همینطوری در حال زایمانن، داره چندقلو میزائه و به این زودیا تموم بشو نیست. حالا خوبه فقط مَستره . این سوپروایزر خان هم که هرچی ما بهش نتیجه توپ نشون می دیم اولش کلی تعریف می کنه بعد دو سه تا ضد حال می زنه مردک سیبیلوی هندی
آخ این همکلاسیهای خوشگل من سوژه شدن توی فیس بوک، بر و بچ همینطور اومدن کامنت گذاشتن و مراتب همدردی خودشون رو به من ابلاغ کردن و خیلی هم خوشحالن که فارسی نوشتن و اونا نمی تونن بخونن. خبر ندارن که یکی از همکلاسیا ایرانیه، بقیه هندیها هم یه بار اومدن گفتن چرا دوستات فارسی کامنت می دن ما نمی فهمیم چی می نویسن من هم گفتم شما خودش رو ناراحت نکن ما یه رسمی د اریم هر هفته زیر عکسهای هم مهمونی می گیریم این دفعه نوبت من شده حرفامون ربطی به عکس نداره
من پروژه رو تموم نکنم ولی باید به این هندیا حالی کنم که آروغ زدن خیلی کار زشتیه اونم بلند و سر میز نهار، دیروز دیگه برگشتم به یارو گفتم بابا جان می تونی یه کم به خودت فشار بیاری اینو ذرتی ندی بیرونا، بعدش جواب داد که نه خوب اونوقت از یه جای دیگه در میاد. گفتم که ای بابا تو چه لوله کشیت خوب کار می کنه ها ولی خوب اشکال نداره من یه سوراخ دیگه بلدم که مشکل اون سوراخای دیگه رو نداره اونم بینی مبارکته و بعد اداش رو دراوردم که فهمید چیکار کنه ولی فکر نمی کنم بهش امیدی باشه
خوب حسابی حالتون به هم خورد ولی خوب این هم یه خاطره آروغی بود. یهلونی...یه یه یه
No comments:
Post a Comment