Tuesday, September 2, 2008

A Tale of two B'days

به حول و قوه الهی و لطف یزدان و بچه ها این تز ما هم نوشته شد و تحویلش دادیم و البته بماند که دهانمان رسماً مورد عنایت قرار گرفت از جمیع جهات. در این مدت شبانه روز مشغول نوشتن بودیم شبها که خیر، کله های سحر 2 ساعتی می خوابیدیم و دوباره روز از نو و نوشتن از نو. چنان شد که از تولد خودمان هم خبری نداشتیم و اگر تلفنها و ایمیلها و کامنتهای دوستان نبود یادمان می رفت که 29 سالمان شده و فکر می کردیم همچنان 28 ساله ایم. البت خیلی توفیری هم ندارد همان بهتر که این سن بالا نرود گرچه جمیع هم کلاسیها از کشورهای گونه گون متفقاً رأی بر این دارند که به ما همان 25 و 26 بیشتر میاید تا 29 که البته این هم مهم نیست چون دلمان بسی جوانتر است از این حرفها. علی ایحال مراتب تشکر و تقدیر و دمتون گرم خود را از همینجا به کلیه دوستانی که یاد ما بودند و نگذاشتند در غربت، تنها متولد شویم ابراز کرده دست یکایک را به گرمی می فشاریم و آنها هم که خبری ازشان نشد هم اشکال ندارد انشالله موقع تولدشان بی حساب می شویم. قسمت گیج کننده داستان این بود به علت کبیسه شدن سال 2008 تاریخ شمسی و میلادی با هم سر ناسازگاری گذاشتند و 6 شهریور دیگر 28 آگوست نبود در نتیجه دو روز متولد شدیم و هرچه هم فکر کردیم نفهمیدیم کدام درست تر است ولی چون عرق وطن پرستی داریم همان 6 شهریور را برتر قرار دادیم باشد که این تاریخ میلادی هم آدم شود و سال دیگر بیاید سر جای خودش
و اما اگر در این اندیشه اید که تحویل تز، یعنی برو حالشو ببر، کور خوانده اید چه که باید از نبشته های خود دفاع کنیم و به قول یکی از دوستان که یادش گرامی و راهش پر رهرو باد، در صورت بی اثر بودن دفاع، حمله خواهیم کرد تا این انگلیزی های فرتوت پی برند که یک من ماست چقدر کره دارد. در همین حین باید به فکر یافتن سوراخی دیگر در این شهر مه گرفته باشیم و هفته دیگر رحل اقامت را در جایی دیگر اندازیم
ضمناً در همان هنگامه تزنویسی دو ساعتی با یکی از دوستان که اخیراً عمو شده و از ایران به دیار امریک می شتافت ملاقات کردیم و بسی مایه انبساط خاطر شد این ملاقات، نخسوزن سفرنامه اصفهان و شیرازش بسی شنیدنی بود
خوب دیگر سَخُن کوتاه می کنیم باشد که هر کسی به کار مفیدی بپردازد به جای خواندن این پوچ نوشته ها

No comments: