Wednesday, November 12, 2008

Welsh One

شنبه گذشته بشدیم به کاردیف. این مردم ولز رو ما نمی دونستیم یه زبون دیگه برای خودشون دارن و کلی هم می نازن بهش و اصلاً هم قابل خوندن نیست و ریشه لاتین نداره، گویا اسکاتلندی ها هم از اینجور زبونها دارن. همشون هم عشق راگبی هستن و اگه بهشون بگی فوتبال دوست داری چپ چپ نگات می کنن. اونروز هم که ما رفتیم یه مسابقه راگبی بود و شهر خالی شده بود همه در حال رفتن به استادیوم بودن اما اندک دخترانی که رؤیت شدند به نظر هات تر از این لندن نشین ها میومدن. خود شهر که خیلی بی مزه بود و کل شهر رو می شد پیاده رفت. کلا این مملکت گشتن نداره همش عین شمال خودمونه. یه قلعه هم داشت که رفتیم دیدیمش و من که داشتم از پله هاش پایین می رفتم یاد بناهای تاریخی ایران بودم که چطور در و دیوارش پر از یادگاری و خط خطی و اینهاست و نمی دونم چرا اینجوریه توی ایران. همه جای دنیا هم متولیان می رسند و سالم نگه می دارند اینجور بناها رو، هم مردم رعایت می کنند
بی ربط: چقدر زشته که توی یک آزمایشگاه در یک دانشگاه واقع در دیار غربت 2 تا دختر ایرانی با هم کار کنند و به جای اینکه با هم خوب باشند زیر آب هم رو بزنند و از اون زشت تر اون هست که میان جدا جدا پیش من همینطور ازهم بد میگن. بابا نکنید این کارها رو، ببینید این همه ملیت مختلف اینجاس چه همه با هم خوبن و هوای هم رو دارن

No comments: