Wednesday, October 22, 2008

Home

خدا لعنت کند این بالاترین را، همین وبسایت را می گویم که همینطور اخبار عجیب و غریب از ایران می فرستد و ملت هم باحال هایش را داغ می کنند و می رود آن بالا که چشم همه به آن بیفتد و داغتر از قبل شود. اخیراً سرعت پیدایش اخبار عجیب و غریب بیشتر هم شده و هر شب قبل از خواب که ما سری به بالا می زنیم خبری می خوانیم که خواب از سرمی پراند. گاهی هر کدام از این خبرها به تنهایی می تواند کشوری را برای مدتی به بحران ببرد اما در مملکت گل و بلبل ما همه چیز عادیست. برخی دیگر از خبرها هم تنها انسان را به شک وا می دارد که نکند راست گفته اند که خلایق هرچه لایق
وزارت کشور در هر دولتی بسیار مهم است ، حال اصلا مهم نیست که وزیرش خود را دکتر بخواند آن هم از آکسفورد و بعد هم که گندش در بیاید این گونه سرپوش گذارند که پول مدرک خریداری شده را داده ایم پس ما جعل نکرده ایم و این وسط کسی نیست که جواب بدهد دمت گرم که جعل نکردی ولی کجای دنیا مدرک را می خرند دکتر؟
کمی آن طرف تر ، آن مرد عدالت پرور و خادم ملت همان که هر وقت سخن از تحریم شورای امنیت بود ترجیع بند کاغذ پاره های بی ارزش را حواله می کرد، نفهمیدیم چطور هوس کرد که عضو شورای امنیت شویم و با ژاپون رقابت کنیم در بدست آوردن کرسی غیر دائم این شورا آن هم در زمانی که ایران یکی از منزوی ترین دوران خود را در بین کشورهای جهان تجربه می کند. ما که نفهمیدیم دلیل شرکت در این بازی را که نتیجه اش از قبل مشخص بود و بالاخره نفهمیدیم که شورای امنیت خوب است یا بد؟
از مقر دولت که این روزها کاخ سعد آباد است دور می شویم و زیباترین خیابان شهر را به سوی جنوب روانه می شویم تا برسیم به پارک ملت ، بوی شتر مرغ می آید و ملتی مشغول تهیه درازترین ساندویچ دنیا هستند جهت ثبت در گینس. اما گویا کار به متراژ نرسیده و نمایندگان گینس مشغول اندازه گیری ساندویچ بودند که ملت همیشه گرسنه حمله کرد ه اند و از درازترین ساندویج دنیا هم چیزی باقی نمانده برای ثبت در بین رکوردها. گویا درازترین ساندویچ هم برای گرسنگی این ملت کفاف نمی کند
نمی دانم چه شد یاد آن موشکهای شهاب افتادم و آن جریان فتوشاپ که دستشان رو شد و مضحکه همه خبرگزاریها شدیم

کم کم داشت یادم می رفت سرداری که نماز جماعت می خواند با آن 6 نفر و آن جریان استاد دانشگاه زنجان هم که در مقابل آن عددی نبود که امشب لینکی از یک امام جمعه و نماینده ولی فقیه با همسر کارمندش داغ شد در بالاترین. گویا جناب ملا تبحر فراوانی هم داشته در امر خیر اما دلم برای آن دختری می سوزد که به خاطر قوانینی که امثال همین سردار و استاد و ملا برقرار کرده اند و بر حفظش اصرار می ورزند، نمی تواند در خیابانهای شهرش آسوده قدم بزند مبادا که پلیسی که باید برای امنیتش خدمت کند به سراغش آید و آبرویش را ببرد به خاطر دو تار مو یا کوتاهی مانتویی که زیرش شلوار هم پوشیده

1 comment:

Anonymous said...

دکتر جان جان, در اینکه مملکت گل و بلبل ما اوضاعش همیشه بی ریخته که شکی نیست. در اینکه تمام اخبارش اعصاب خوردکنه شکی نیست. ولی خدا تو خونت و کثیف نکن. بالاخره اینا هم همش بابت چیزه دیگه هست. ایشالله یه 1000 سال دیگه درست می شه