قرار نبود اینقدر طولانی بشه ننوشتنم ولی خوب یه وقتا زندگی اینقدر واقعی میشه که دیگه وقتی برای قسمت مجازی نمی مونه
خوب این یک ماهه که نبودم خیلی اتفاقهای بزرگ و کوچیک افتاده، اولش که امتحان رو دادم ( بماند که اصلاً خوب نشد و هیچ بعید نیست که مجبور شم دوباره امتحان بدم) بعد از اون هم رفتم دبی عروسی رفیق جان جان و کلی خوش گذشت. حالا این خوش گذشتن به کنار ، یه حس جالبی داره آدم وقتی یکی از دوستاش ازدواج می کنه. حالا هرقدر صمیمیت بیشتر باشه اون حسه غریبتر میشه، به هر حال اینجا هم به هر دوتاشون تبریک می گم و امیدوارم که سالهای سال با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنن
خوب این یک ماهه که نبودم خیلی اتفاقهای بزرگ و کوچیک افتاده، اولش که امتحان رو دادم ( بماند که اصلاً خوب نشد و هیچ بعید نیست که مجبور شم دوباره امتحان بدم) بعد از اون هم رفتم دبی عروسی رفیق جان جان و کلی خوش گذشت. حالا این خوش گذشتن به کنار ، یه حس جالبی داره آدم وقتی یکی از دوستاش ازدواج می کنه. حالا هرقدر صمیمیت بیشتر باشه اون حسه غریبتر میشه، به هر حال اینجا هم به هر دوتاشون تبریک می گم و امیدوارم که سالهای سال با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنن
بعدش هم که برگشتم و بعد از 3 هفته رفتم آزمایشگاه روی پروژه کار کردم و شبا هم که میومدم خونه اینقدر کارهای خورده ریز بود که به این وبلاگ نمی رسیدم و بیچاره خاک می خورد. تازه وبلاگهایی رو هم که می خوندم رو هم نخوندم تو این مدت
این لندن هر چی زمستونش بد و دلگیره تابستونش توپه ، هم اینکه کلاً همش روزه برعکس زمستون که 3 بعد از ظهر شب میشه حالا 10 شب هنوز روشنه، باد و بارونش هم کمتره جون می ده آدم یه حساب بانکی پر پول داشته باشه هی بره گشت و گذار کنه و حالش رو ببره ، البته ما هم سعی کردیم یه کم به خودمون خوش بگذرونیم این چند تا آخر هفته گذشته همچین بد نبود
فوتبال هم که افتضاح اوضاعش ، همه تیمهایی که دوست داشتم حذف شدن، اون از انگلیس که اصلا بالا نیومد ، بعش هم که هلند سکته کرد جلوی روسیه، ایتالیا هم که خداییش امسال خیلی تخمی بازی می کرد و حقش بود حذف بشه . به هر حال امیدمون به اسپانیاست تا نذاره این آلمان قهرمان شه ، گرچه روسیه این فوتبالی که جلوی هلند بازی کرد رو همینطور اگه ادامه بده می تونه قهرمان بشه. ترکها هم که حسابی افتادن رو خرشانسی ولی فکر کنم فردا آلمان حالشون رو بگیره
آخه این محله من کلاً محله ترکهای لندنه ( حالا من اینجا چکار می کنم رو نمی دونم) اینها هم بعد از هر بردشون تا 1-2 نصف شب می ریزن توی خیابون همینطور دور می زنن و بوق می زنن بوقشون هم که بوق آدمیزاد نیستش که مثلا مثل بوق عروسی و شادی نیست، از اون بوقهای فحش ناموسی که ما تو ایران می زدیم برای راننده جلویی که راه نمی داد سبقت بگیریم، حالا چند برابر همون رو اینها وقتی تیمشون می بره می زنن
اما مهمترین اتفاق این جام ملتهای اروپا اینه که من خوره فوتبال، تا حالا فقط 3 تا بازی رو دیدم، هلند و ایتالیا ، هلند و روسیه و ایتالیا و اسپانیا. از جام جهانی 90 که اولی تورنمنتی بود که جدی دنبال کردم ، امسال اولین باره که اینجوری شده ، دلیلشم اینه که به ساعت ما دقیقاً وقتیه که من توی دانشگاهم یا دارم میام خونه ، بهترین ساعت فوتبال دیدن خدایی همون ایرانه که می شد آخر شب
خانم پروژه هم هیچ خبری ازش نگرفتیم این مدت و اون هم که بالطبع خبری ازش نیست و من هم حوصلش رو ندارم فعلاً. الان بیشتر دارم فکر میکنم که چکار کنم بعد از تموم شدن درس. کار یا دکترا، مسئله این است
1 comment:
نه والله، مقتدرانه جفت امتحانا رو می افتیم، به هیچ جامونم نیست ظاهرن! :ی
Post a Comment