گفتش : خبر بد رو شنیدی؟
گفتم: نه چی؟
و بعدش خبر رو گفت. هنوز نمیشه باورش کرد. سخته بشنوی یه جوون ، تنها توی اتاقش ، پشت کامپیوترش با یک سکته با زندگی خداحافظی کرده، سختتره وقتی یادت میاد که اون یه زمونی جزو بچه با حالای منطقه بوده ، و بعد تا بیای با قضیه کنار بیای بفهمی که 2 روز هم کسی خبر نداشته.
و من موندم و یک تجربه جدید، حالا توی لیست دوستام ، یکی هست که رفته اون بالا. چند وقتی هم هست که عکسش روی home page اومده چون هفته دیگه تولدشه. حالا بچه ها براش نوشتن :
... تولدت همیشه مبارک ...
No comments:
Post a Comment